ابزار وبمستر

سفارش تبلیغ
صبا ویژن
داستان جن
   مشخصات مدیر وبلاگ
 
  لوگوی دوستان
 
    آمارو اطلاعات

بازدید امروز : 0
بازدید دیروز : 22
کل بازدید : 482047
کل یادداشتها ها : 36

نوشته شده در تاریخ 92/12/14 ساعت 3:26 ع توسط حسین شمخالی


یه پسر عمه داشتم تو یه شهری به اسم هندوان رفت برای دانشگاهش(ادامه تحصیل)
میگه یه اتاق گرفتم بعد 2 هفته صداهای شعر خوندن و صدای دعوا میومد ظرف 1 ماه (قسم میخورد و میگفت)میگفت ظرف 1 ماه نشده وقتی شب دیروقت به خونه میاد وقتی برقو روشن میکنه تو اتاق جن رو میبینه که روی مبل نشسته میگفت موهای بلندی داشت اصلا هم قیافه ترسناکی نداشت فقط چون جن بود پسر عمم خودشو خیس کرده بود و خشکش زده بود و غش کرده بود وقتی به هوش اومده بود کسی نبوده و این جن دیدنا جتن بار ادامه داشته تا اینکه 1بار به جن گفته برو از من چی میخوای؟جن گفته چشماتو ببند تا برم قسم میخورم الان پسر عمم زبونش گرفته و نمیتونه صحبت کنه بخاطر ترس








طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ